Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-28@22:47:39 GMT

این دختر به پلیس پناه برد؛ یک خواستگاری دردسر ساز

تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۰۰۷۶۳۰

این دختر به پلیس پناه برد؛ یک خواستگاری دردسر ساز

پدر و مادری شتابان و نگران وارد اتاق مشاوره کلانتری ۱۲ قائم (عج) یزد شدند و گفتند که دخترشان آبرویشان را برده و از رفتار‌ها و تصمیم‌های اشتباهی دخترشان خسته شده‌اند.

پناه بردن به پلیس

به گزارش ایران، این در حالی بود که دختر جوانشان نیز به‌خاطر بدرفتاری‌های پدر و مادرش از خانه فرار کرده بود و به پلیس پناه آورده بود و روی صندلی و با فاصله از پدر و مادرش نشسته بود و لبخند تحقیرآمیزی به حرف‌های پدرش می‌زد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آبرویم رفته!

پدر وقتی دخترش را در اتاق مشاوره دید آرام شد و شروع به صحبت کرد و گفت: دخترم آبروی چندین ساله ما را برد، برایش از هر لحاظ که تصور کنید، هیچ چیز کم نگذاشتیم، اما همین دختر بدترین بلا را بر سرمان آورده طوری که از هرچیزی ناامیدمان کرده است و نمی‌دانیم چطور با او برخورد کنیم. ۳ سال پیش متوجه شدیم که در پارک با پسری آشنا و دوست شده بود باور این موضوع برایمان سخت بود آن هم دختری که بین همه فرزندانمان بیشترین کار‌ها را برایش انجام دادیم.

این مسأله در خانواده ما موضوع خیلی مهمی است و مخالف این روابط و آزادی هستیم. این روند همچنان ادامه داشت تا کم کم توانستیم این اتفاق را با کنترل کردن مداوم رفتارها، گرفتن گوشی و رفت و آمدهایش مدیریت کنیم که مبادا این اتفاق تکرار شود.

رد کردن خواستگار

اما چیزی که از آن می‌ترسیدیم سرمان آمد؛ حدوداً یک سال و نیم پیش خواستگاری از طرف مادربزرگ همسرم برای دخترمان آمد که ابتدا مخالف بودیم، اما به‌خاطر مادربزرگ اجازه دادیم و براین اساس چند جلسه با خانواده خواستگار رفت و آمد کردیم و در این آشنایی و جلساتی که داشتیم به نتیجه رسیدیم که این ازدواج به صلاح دخترمان نیست.

این آشنایی زمان زیادی برد و در این مدت دخترم به این خواستگار وابسته شده بود و اصرار می‌کرد که این پسر را می‌خواهد. می‌گفت اگر مخالفت کنید از این خانه فرار می‌کنم چرا که به خواسته‌های من توجهی نمی‌کنید، ابتدا اصلاً این خواستگار را نمی‌خواستم و شما توجهی نکردید و حالا که من دوستش دارم و می‌خواهم با او زندگی کنم، مخالفید.

من و همسرم به صحبت‌هایش اهمیتی ندادیم از این جهت که سنش پایین و هنوز خام است و خیلی از موضوعات را نمی‌تواند درک کند... بنابراین خواستگار را جواب کردیم و مسأله از دید ما خاتمه پیدا کرد.

پیامک‌های پنهانی

اما ظاهراً این مسأله بین دخترم و آن خواستگار ادامه داشته و ما از همه جا بی‌خبر بودیم. در حال حاضر ۵ ماه می‌گذرد که متوجه شده ایم با یکدیگر به صورت پیامکی، تلفنی و حضوری در ارتباط بوده‌اند، این ارتباط به جایی رسیده بود که آن پسر، دخترم را به خانه‌اش دعوت کرده و دختر خام من هم قبول کرده و این مسأله را با چک کردن گوشی دخترم و محتوای پیام‌هایی که رد و بدل کرده بودند متوجه شدیم و حتی از همین محتوای پیام‌ها متوجه شدیم زمانی که دخترم به خانه آن پسر رفته مادر آن پسر هم حضور و اطلاع داشته است، اما دخترمان این موارد را انکار می‌کند و می‌گوید هیچ اتفاقی بین ما نیفتاده و شما بدبین هستید.

کتک زدن دختر توسط پدرش!

بعد از این موضوع جوری دخترم از چشمم افتاده که می‌خواهم هیچ وقت نبینمش یا به بهزیستی تحویلش بدهم، دوباره به بشدت کتکش زدم و گوشی را برای همیشه از او گرفتم و گفتم بدون همراهی من یا مادرش اجازه بیرون رفتن از خانه را ندارد. دخترم به‌خاطر این پسر و راهنمایی‌های اشتباه او دوبار از خانه فرار کرده است و حتی یکبار تنهایی به کلانتری رفت و با بیان اینکه در خانه امنیت جانی ندارد بی‌جهت قصد شکایت از ما را داشت که مسأله ختم بخیر شد.

خلاصه دخترم مخالف عقاید و تصمیمات من و مادرش است و مدام می‌گوید من می‌خواهم با او زندگی کنم و شما نباید دخالت کنید، ما نگران آینده دخترمان و خودمان هستیم.

سکوت دختر شکست

المیرا پس از صحبت‌های پدرش سکوت را شکست و گفت: از وقتی که دختر بچه کوچکی بودم و یاد می‌آید همیشه در خانه‌مان دعوا بود. من و خواهر و برادرم هیچ راه فراری نداشتیم، گوشه‌ای کز می‌کردیم و به سرنوشت‌هایمان فکر می‌کردیم. دقیقاً روز‌هایی که دوستانم در حال عروسک بازی و شادی بودند، من دائماً درگیر دعوا‌های خانوادگی بودم و حالا که بزرگ شده‌ام هنوز هم آن روز‌های سیاه را به خاطر می‌آورم.

مادرم را دوست ندارم!

من خانواده‌ام را بخصوص مادرم را دوست ندارم، آن‌ها مرا درک نمی‌کنند، همیشه من را نصیحت می‌کنند و من از حرف‌های تکراری آن‌ها خسته شده‌ام. نمی‌گذارند من با دوستانم بیرون بروم و هر لباسی که دوست دارم بپوشم. خیلی به من سخت می‌گیرند در حدی که احساس می‌کنم در خانه زندانی شده‌ام.

مادرم پسر دوست است و مدام من را با برادرم مقایسه می‌کند و حتی به زبان هم آورده و گفته تو دختر من نیستی برادرت بهتر از توست. پدرم قبل از این روابط اصلاً اجازه نمی‌داد با دوستانم به تفریح بروم. پدر و مادرم می‌گویند همه کاری برای من انجام داده‌اند، اما در واقع کاری برای من انجام نداده‌اند.

من قصد ازدواج نداشتم و این موضوع را به پدرم گفتم، اما آن‌ها باز اصرار کردند و سعید به خواستگاری‌ام آمد ابتدا جوابم منفی بود، اما به مرور زمان از سعید خوشم آمد و دقیقاً همان موقع پدرو مادرم سعید را بدون توجه به نظرمن جواب کردند در حالی که ما به هم وابسته شده بودیم و به دلیل مخالفت‌های خانواده‌ام پنهانی با هم ارتباط داشتیم، در حالی که هیچ اتفاقی بین ما نیفتاده است، اما خانواده‌ام باور نمی‌کنند.

نظر کارشناس

فرزانه نوق، مشاور کلانتری ۱۱۲ یزد در اینباره گفت: قابل درک است که فرار دختر نوجوانتان و مسائل دیگر برای خانواده، با مشکلات و فشار روحی زیادی همراه است. در این مسیر بهتر است از یک روانشناس مجرب کمک بگیرید و در جلسات حضور مستمر داشته باشید تا به شما کمک کند و آموزش ببینید چگونه در مقابل رفتار‌های نوجوان خود واکنش مناسب انجام دهید که این تکرار نشود و نوجوان شما در کنارشما احساس آرامش و امنیت کند و نیز بتواند با خود و خانواده به صلح برسد.

بر اساس نظریات روانشناسی، خانواده سالم خانواده‌ای است که متناسب با رشد فرزندان و ایجاد نیاز‌های جدید، تغییراتی در قوانین و مرزبندی‌ها ایجاد می‌کند. مثلاً اگر یک کودک حق ندارد تا دیر وقت بیرون از خانه باشد، اما یک نوجوان می‌تواند تا ساعت ۷ عصر با دوستانش باشد و به خانه نیاید. در خانواده‌هایی که این مسأله درک شده و در عمل اجرا می‌شود فرزندان احساس درک شدن و اهمیت می‌کنند و به قوانین احترام می‌گذارند؛ بنابراین خانه و خانواده باید بهترین جایگاه برای تأمین نیاز‌های عاطفی، روحی و روانی نوجوان باشد.

اگر پدر و مادر و سایر اعضای خانواده شرایط سنی نوجوان را در نظر بگیرند و با او همذات پنداری کنند دقیقاً هرگز حتی فکر فرار از منزل به ذهنش خطور نمی‌کند. چه برسد به اینکه بخواهد برای مدتی و یا همیشه از خانه و خانواده‌اش دوری کند.

منبع: فرارو

کلیدواژه: خواستگاری قیمت طلا و ارز قیمت موبایل

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۰۷۶۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه

دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد بیشتر قربانیان حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهر رفح در نوار غزه زنان و کودکان بوده‌اند و در صورت تشدید حملات رژیم اشغالگر به این باریکه، خطر کشتار غیرنظامیان و آوارگی مضاعف فلسطینی‌ها افزایش می‌یابد. در بیانیه این نهاد حقوق بشری آمده است: «فولکر تورک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل امروز مجموعه حملات اسرائیل علیه رفح در روز‌های گذشته را محکوم کرد؛ حملاتی که بیشتر به کشته‌شدن زنان و کودکان منجر شده است. او بار دیگر نسبت به حمله‌ای تمام‌عیار علیه این منطقه هشدار داد، منطقه‌ای که ۱.۲ میلیون فلسطینی به‌اجبار به آن پناه آورده‌اند.»

بر اساس این بیانیه، چنین حمله‌ای تنها به کشتار بیشتر و آوارگی مضاعف منجر شده و جنایات بین‌المللی بیشتری به همراه خواهد داشت. بر اساس گزارش‌ها، در حملات رژیم صهیونیستی به رفح در ۱۹ و ۲۰ آوریل دست‌کم ۳۳ فلسطینی شهید شدند که ۲۲ تن از آنها زن و کودک بودند. تورک در این بیانیه گفت: «هر ۱۰ دقیقه یک کودک کشته یا مجروح می‌شود. آنها بر اساس قوانین جنگی مصونیت دارند؛ اما در نهایت همین کودکان هستند که بهای این جنگ را پرداخت می‌کنند.»

 از همین رو خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان پای صحبت‌های «غدی عاقل»، استاد فلسطینی الاصل دانشگاه کانادا نشسته و از تجربه شخصی وی و خانواده او در غزه پرسید. در ذیل مشروح این گفتگو از نظرتان می‌گذرد.

-با توجه به اینکه تمام اعضای خانواده شما در نوار غزه و رفح هستند، خبر جدیدی از وضعیت آنها دارید؟

غدی عاقل: کسانی که از بمباران نسل‌کشی اسرائیل جان سالم به در می‌برند، ممکن است از مرگ و ویرانی که از خود بر جای می‌گذارد جان سالم به در نبرند. در اوایل ماه جاری، نیرو‌های اشغالگر اسرائیل از زادگاه من خان یونس در جنوب نوار غزه عقب نشینی کردند، احتمالاً برای آماده شدن برای حمله به رفح. اکنون، آن غیرنظامیانی که در بخت آزمایی مرگ و زندگی برنده شدند، در دنباله رویا‌های شکسته به خان یونس هستند. 

خطر هنوز در هر گوشه‌ای در کمین است، اما پسر عموی من اکرام و شوهرش عوض احساس کردند که مجبور بودند به جمعیت بپیوندند و به منطقه القراره در شمال خان یونس بروند تا وضعیت برادر عوض و محمد و خانواده اش را بررسی کنند. آنچه آنها کشف کردند فراتر از درک بود. محمد، همسرش منار و هفت فرزندشان - خالد، قصی، هادیه، سعید، احمد، ابراهیم و عابد که همگی زیر ۱۵ سال سن داشتند- در حمله هوایی اسرائیل به خانه‌شان به طرز وحشیانه‌ای کشته شدند. خانه آنها خراب شده بود و بدن آنها در حال تجزیه بود، سگ‌ها و گربه‌های ولگرد سعی می‌کردند آنها را بجوند. اکرام و عوض قبر‌های کم عمقی کندند و آنها را دفن کردند.

این دومین باری بود که اکرام و عوض باید برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌های خود را دفن می‌کردند. در ماه اکتبر، آنها مجبور شدند از اجساد تسنیم، یاسمین، محمود و الیاس، فرزندان برادر دیگر عوض، ابراهیم، مراقبت کنند که به همراه مادرشان، نانسی، در بمباران اسرائیل کشته شده بودند.

این بار درد خیلی غیر قابل تحمل بود. پس از بازگشت به خانه، اکرام که غم و اندوه او را فراگرفته بود، ناگهان بینایی خود را از دست داد. علت این مصیبت غم انگیز ناشناخته است و همه ما را گیج و ویران کرده است.

در همین حال، در غرب خان یونس، که اکنون شبیه یک شهر ارواح است، برخی از اعضای خانواده شوهرم سفری مشابه با درد و رنج را آغاز کردند. مقصد آنها: ویرانه‌های خانه هایشان، نه چندان دور از آنچه از بیمارستان الامل باقی مانده است.

کل بلوک، از جمله سه ساختمان چند طبقه که برادر شوهرم و بیش از ۷۰ نفر دیگر در آن زندگی می‌کردند، ویران شد. مردان جوان خانواده عکس، فیلم گرفتند و آنچه از زندگی سابقشان باقی مانده بود را نجات دادند. سپس آنها به المواسی بازگشتند، که زمانی مرکز پر جنب و جوش زندگی در ساحل خان یونس بود، که اکنون به یک اردوگاه چادری تبدیل شده است، سرزمینی بایر از ناامیدی، جایی که در چهار ماه گذشته آواره شده اند.

آنها پس از بازگشت به چادر‌های خود، تصاویر و کلیپ‌های ویرانه خانه‌های خود را با پدر و مادر و خواهر و برادر خود به اشتراک گذاشتند. برای خواهرشوهرم نیما، خبر‌ها و تصاویر خانه اش بیش از حد قابل تحمل بود. او در حین تماشای تصاویر مدام گریه می‌کرد. صبح روز بعد، نیما را بی هوش یافتند. خانواده‌اش او را با عجله به نزدیک‌ترین بیمارستان، الامل بردند، که از قضا به «امید» ترجمه می‌شود، اما هیچ بیمارستان و امیدی پیدا نکردند. یکی از پزشکان قهرمانی که در آنجا مانده بود اعلام کرد که او مرده است. او به سادگی قادر به تحمل این ناراحتی نبود. نیما غرق در غم و ناامیدی، سکته کرده بود. شوهر نیما، سلیمان، و فرزندانش برای تکمیل مقدمات تشییع جنازه، شستن جسد به روش صحیح، یافتن وسایلی برای تابوت و رسیدن به رباب، دختر بزرگ نیما، که به رفح پناه برده بود، تلاش کردند.

در حالی که آنها گریه می‌کردند و ماتم می‌کردند، بمب‌های اسرائیل همچنان بر مناطق مسکونی در رفح، اردوگاه آوارگان نصیرات، دیرالبلاح، اردوگاه آوارگان مغازی و بیت حانون اصابت کرد و صد‌ها کشته برجای گذاشت. در اردوگاه آوارگان یبنا در رفح، یک بمب باعث کشته شدن اعضای خانواده ابوالحنود - ایمان. مادرش ابتصام؛ شوهرش محمد؛ و چهار فرزند خردسالشان: تالین، آلما، لانا و کرم شد.

در جریان این بمباران شدید، سلیمان از ترس امنیت او و فرزندانش تصمیم گرفت که به رباب اطلاعی ندهد. نیما را بدون او دفن کردند. انتخاب ویرانگر بود، اما خطرات سفر به رفح و بازگشت بسیار زیاد بود. حملات هواپیما‌های بدون سرنشین، گلوله باران یا بمباران کشتی‌ها بی امان بود.

روزی که نیما را دفن کردند، ارتش اسرائیل بازار اردوگاه مغازی را بمباران کرد و ۱۱ نفر را کشت که بسیاری از آنها زن و کودک بودند. این اولین باری نبود که درد‌های شدید به چنین مرگ نابهنگامی در خانواده منجر می‌شد. در سال ۱۹۶۷، عبدالله، پدر سلیمان، با آشکار شدن واقعیت تلخ اشغال نظامی اسرائیل، دچار سکته مغزی شد. با از دست دادن خانه خود در نکبه ۱۹۴۸، وحشتی که ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر سر مردم فلسطینی غزه ایجاد کرد، شوک دیگری بود. اما در نهایت، چیزی که بیش از حد تحمل شد، ربودن پسرش سلیمان توسط سربازان اسرائیلی بود که در آن زمان یک کودک ۱۶ ساله بود. عبدالله که از سرنوشت سلیمان چیزی نمی‌دانست و نمی‌توانست فکر از دست دادن او را بپذیرد، تسلیم غم و اندوه شد و سکته مغزی بدن او را ویران کرد و او را فلج کرد. او هفت سال در اردوگاه خان یونس مصیبت‌های زندگی را تحمل کرد تا اینکه یک هفته پس از بازگشت سلیمان به غزه از دنیا رفت.

سلیمان از اینکه همسرش نیما به اندازه پدرش درد طولانی نداشت، خدا را شکر کرد و از فرزندانش خواست سوره فاتحه را برای او بخوانند. نیما تنها یکی از بیش از ۱۰۰۰۰ زن فلسطینی است که تاکنون در این جنگ جان باخته است. او یک میزبان عالی و یک آشپز فوق‌العاده بود که یک روز در آرزوی زیارت مکه بود و با دقت تمام پولهایش را برای این سفر پس انداز می‌کرد.

مرگ نیما نه تنها رویا‌های او را خاموش کرد، بلکه گرما و سخاوتی را که ذات او، یعنی جوهر فلسطینی را مشخص می‌کرد، خاموش کرد. او یک خلاء را پشت سر می‌گذارد که فقط با درد دل و از دست دادن پر شده است. موشک‌های یک پهپاد هرمس ساخت اسرائیل می‌تواند حریم هوایی بدون محافظ غزه را سوراخ کند و جان انسان‌ها را در چند ثانیه بگیرد. موشک‌های به اصطلاح «آتش و فراموش کن» می‌توانند اهدافی را در فاصله بیش از ۲.۵ کیلومتری (۱.۵ مایلی) در آسمان هدف قرار دهند، بنابراین وقتی شلیک می‌شوند، هیچ کس روی زمین نمی‌داند که در حال آمدن هستند. غیرنظامیانی که به تجارت خود می‌پردازند فوراً کشته می‌شوند، زیرا هیچ کس و هیچ چیز برای محافظت از آنها وجود ندارد.

هیچ هواپیمای جنگی اردنی، انگلیسی، فرانسوی یا آمریکایی برای دفاع از ۵۰ زن کشته شده هر روز در ۲۰۰ روز گذشته توسط اسرائیل مستقر نشد. به نظر می‌رسد "آتش و فراموش کردن" در غزه یک سیاست جهانی است.

اما فریاد قاطع من این است که دنیا هرگز نباید فراموش کند. مردم خوب در سرتاسر جهان تلاش می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که مسئولین این جنایات و کسانی که به آنها اسلحه داده اند، با محاکمه روبرو خواهند شد و شبح عدالت تا پایان روز‌های خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.

غدی عاقل، یک استاد دانشگاه فلسطینی الاصل در کاناداست که در حال حاضر استاد دانشگاه آلبرتا در ادمنتون کاناداست. او از زمان آغاز جنگ غزه مقالات، یادداشت‌ها و گزارش‌های تفصیلی فراوانی را در رسانه‌های جهان از جمله رسانه‌های کانادا منتشر کرده است.

باشگاه خبرنگاران جوان بین‌الملل خاورمیانه

دیگر خبرها

  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • خواستگاری مهران مدیری از نعیمه نظام دوست
  • واکنش یک چهره‌ی سیاسی به تاریخ‌سازی دختر دونده ایرانی
  • خشم پدر، جان همسر و فرزندش را گرفت
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
  • اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
  • نبود زمین برای ساخت مسکن، چالش این روزهای مددجویان و کمیته امداد
  • به دخترم برای تعلیق از دانشگاه افتخار می‌کنم | ویدئو
  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه